Thursday, July 15, 2010

بفرمایید خونه قبلی

حالا که قرار کسی بخونم سرک بکشه بهتره برگردم حداقل توی خونه قبلیم. البته امروز با هاش صحبت کردم و گفت دیگه بلاگم را نمی خونه. بهر حال من تا جایی که بتوانم باز هم سعی می کنم مثل همیشه برای دلم باشم. آدرس خونه قبلی اینه:

http://zizi-maman-bozorg.blogspot.com/

OMG

من با تمام با هوشیم گند زدم. یعنی با اشتباه احمقانه ادرس بلاگم را لو دادم. حالا اون کسی که نمی خواستم بلاگم را بخونه بازم داره اینجا را می خونه....خیلی غصه دارم. حسی می کنم کسی داره بهم تجاوز می کنه. دلم می خواد گریه کنم...دیگه توان جابه جا شدن ندارم...خسته ام...

Wednesday, July 14, 2010

دانشمندان ناسا

پش نوشت : تا همین چند سال پیش ناسا برام سرزمین رویا ها بود. جایی بود که برای کار کردن درش هر کاری می کردم -البته هنوز هم از نظر کاری سرزمین رویا ها هست- اما اون روزها انقدر ناسا برام با اهمیت و -صادقانه بگم- دور از دست می آمد که از کسانیکه در ناسا تحقیق می کردند همیشه با عنوان دانشمند ناسا یاد می کردم. حالا اما دوستان زیادی و نزدیکی دارم که واقعا ناسا کار می کنند.

۱- همین چند دقیقه قبل دوستم زنگ زد...دوستی که حالا دانشمند ناسا است اما برای من چند سالی بهترین دوست و همکار و همراه شب های پر کار بوده. بعد از ظهر امروز یه سری ای-میل بهم زده بودیم. حرف علمی خاصی هم نبود از روزمره ها گفته بودیم این بود که از تلفنش متعجب شدم اما گفت که با خوندن ای -میل ها یاد کار کردن هامون افتادم و دلم تنگ شده. دوستم ادم احساساتی نیست و می دانم که چقدر دوستیم... یه لحظه توی دلم می گم وای دانشمند ناسا ...بعد بخودم خندم می گیره...خلاصه ۲۰ دقیقه ای حرف می زنیم ...چرت و پرت می گیم و می خندیم. واقعیت اینه که او حتی دکتر هم نیست برای من ...او همون هم افیسی پر کار و با هوش و دوست من هست.

۲- اوخر ایپریل بود که رفته بود کنفراس. امسال کنفرانس بیش از همیشه خوش گذشت. من توی طول روز همه وقتم را صرف حضور فعال توی کنفرانس می کنم. سعی می کنم آدم های جدید بینم و یا همراه استادم باشم. اما همه این کار ها معمولا تا حدود ساعت ۱۰ طول می کشه. بعد می امدم هتل ...گاهی با همون لباس های رسمی و گاهی با یه جین و تی شرت راحت به جمع دوستانم می پیوستم...دوستانی که تشکیل شده بودند از دانشمندان ناسا اکثرا....یا توی بار هتل می نشستیم می نوشیدیم و می خندیدیم. یا می رفتیم ماشین سواری دور شهر...صبح دوباره همگی می رفتیم توی لباس های رسمی و کار و علم و درس...اما کنفراس بیشتر خوش گذشت وقتی خیلی از این آدم ها حالا دیگه دوستانم بودند نه دانشمندان دور از دست.

چی بگم من؟

این عینا کپی و پیست یه سری پیام توی فیس بوک هست. من هیچ بخشی را غیر از اسم ها و معدل دوستم حذف نکردم:

دوستم:
سلام... کلی دلم برات تنگ شده خیلی خوشحالم که اینجا پیدات کردم انشتین من

--------------------------------------------------------------------------------------------
من:
Salaaaaaaaaaaam ...... jooooooonam,

Manam hamintor khili FB ro doost daram choon doostai ghadimi mesle to ro peida mikone baraam;) delam barat tang shode.
Khosh bashi hamishe.

-------------------------------------------------------------------------------------------------
دوستم:کجایی؟ چه کارا می کنی؟ چقدر درس خوندی؟ کجا زندگی می کنی؟ من تهران زندگی می کنم ازدواج کردم هنوز فرصت دست نداده واسه دکترا بخونم تهران کار می کنم تو یه شرکت نفت و گاز دوستت دارم کلی دلم واست تنگ شده
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
من:
Man US hastam, daram PhD mikhonam va hanoooz kolish monde...Zendegie dige!
Manam koli dooset daram azizzam, khosh bash
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دوستم
khosh be halet ke dai PHD mikhooni. chejoori rafti? mitooni rahnamii koni bebinam age bekham US dars bekhoonam chetori mitoonam va che sharaieti bayad dashte basham va chi baram pish miad?:

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
من:
Soalet khili koli doostam, khili bastegi be shahr va daneshgah va reshte dare...etelat betari mitooni az to site daneshgahha bedast biari...toie bakhsh, graduate study va apply online. Age soal specific tari dari, age javabesh ro bedoonam khoshhal misham komak konam.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوستم:
moadele lisansam paiine .... va fogham ham hamintor ....
6 ta maghaleie conferance ieee daram va sabegheie karie mortabet dar tarahie planthaie nafto gaz daram. nemidoonam ba tavajoh be moadele paiinam aslan eghdami konam ia na
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

من:
Zarar nemikoni ke az try kardan:)
------------------------------------------------------------------

مکالمه اینجا تمام شده!

Tuesday, July 13, 2010

این دو تا پست را که نوشتم حس خوبی بهم دست داد...حس اینکه چقدر نقاط اوج بیش از نقاط نزول بودن...نقاط اوج قطعا بیش از این هم هستند .من چند تایی را نوشتم فقط.


آدم ها رابطه ها

این هم چند نقطه اوج:

۱- بهترین دوستم شدی و هستی روزی که وسط سخرانی روز اول خانم مدیر مدرسه بعد از سه ماه تعطیلی کنارم خزیدی و ارام گفتی دلت برام تنگ شده. تو اولین کسی بودی که این جمله را بمن گفتی و صادق ترین. تو هنوز بهترین دوست منی.

۲- بهترین دوستم شدی اون روزی که یه کارت تبریک عید بهم دادی و نوشتی روش نمی دانم باور کنی یا نه اما دوستت دارم. قران هدیه تو تنها کتابی که همیشه همراهم هست توی این سالهای دور از وطن.

۳- بهترین دوستم شدی وقتی فکر کردی پول کافی ندارم برای اردو امدن. مهربانانه کنارم کشیدی و گفتی پولش مهم نیست می توانم بیام اردو. البته که اما من پول داشتم اما تو بهترین دوستم شدی اگر چه زمین تا آسمون با هم فرق داریم.

۴- بهترین دوستم شدی وقتی یکسال با هم قهر بودیم اما هیچ کس نفهمید حتی مادرت...حتی بهترین دوستان مشترکون

۵- بهترین دوستم شدی وقتی گفتی قسم به عشقمون...

۶ - بهترین دوستم شدی وقتی توی رستوران ایران زمین برای اولین بار در مورد خانواده ام با یه دوست حرف زدم. تو بهترین و عزیزترین دوستم موندی تا امروز.

۷- بهترین دوستم شدی اون روزی که بی مقدمه گفتی دفتر خاطراتم را دزدکی می خوانی.

۸- بهترین دوستم شدی اون روزی که توی اصفهان بهم اعتماد کردی و تنوانستی شخصی ترین و پنهانترین احساست را با من شریک شدی.

۹- بهترین دوستم شدی اون روزی که برام یه کارت تبریک خریدی که روش نوشته بود
: Friends forever
ا
۱۰- تو بهترین دوستم شدی اون روزی که مهربانانه بمن اعتماد کردی و ای -میلی را که به برادر هات زدی بمن هم فرستادی.

۱۱- تو بهترین دوستم شدی اون روزی که فهمیدم با این حقوق کم دانشجویی به مادرت کمک می کنی.

۱۲- تو بهترین دوستم شدی اون روزی که پام شکسته بود و بهت زنگ زدم و مهربانانه آمدی دنبالم.

۱۳- بهترین دوستم شدی اون روزی که بلاگ را خوندی غمم را دیدی..ای-میل زدی و بی اونکه قضاوتم کنی حمایتم کردی.

و تو...از همه نزدیکتر و عزیزتر این همه سال بودی و هستی...دوستی که یکسره نقطه اوج و این روزها دیگه نگرانی از شکستش نیست.

آدم ها رابطه ها

همیشه می گفتم دوستی تاریخ مصرف داره و این جمله گران تمام می شد برای خیلی ها. این شد که یاد گرفتم به کارشون نبرم. اما این واقعیت موجود را پاک نمی کرد رابطه ها همه نقطه اوج و نزول داشتند این روزها بیشتر به نزول ها فکر می کنم. چند تایی را می نویسم سر بسته و با استعاره. دوستی ها که به نقطه نزولشون برسن تمام هستند...هر چند من و تو سعی کنیم نجاتشون بدیم.
پیش نوشت: این ها که می نویسم کم و بیش خاطره اند از سال های دور و نزدیک.
پیش نوشت ۲: دوستی ها نقطه اوج هم دارند از اون لحظاتی که بعدش هیچ چیز نخ دوستی را پاره نمی کنه. سر فرصت از اون هم خواهم نوشت.

۱- من ایستاده بودم لب پرتگاه...پر از غم، پر از اشک...داشتم با دوستی حرف می زدم ...دوست مشترکمون...گوشی تلفن را گرفتی و گفتی دیگه از تو و دوست مشترکمون کمک نخوام. اینکه تو نمی خواستی کمکم کنی آنقدر درد ناک نبود که بجای نفر سومی هم تصمیم گرفتی. بعد ها فهمیدم لطف بزرگی بوده کارت...تلفن را که خاموش کردم تصمیم گرفتم برای هیچ کس هرگز گریه نکنم. درد دل نکنم. من لب پرتگاه ایستاده بودم و تو من را پرت کردی تا خودم دستم را به دیواره های پرتگاه بگیرم و بزحمت بالا بکشم من خودم را بالا کشیدم ...خون دست هام را شستم اما ...الان سالهاست که سعی هر دومون بی نتیجه است ...ما بر جنازه یک دوستی بی نظیر استادیم...کاش مرگش را باور می کردی.

۲- دوستیمون مرد اون روزی که به حریم شخصی من تجاوز کردی...اون روزی که به من بی اعتماد شدی...اون روزی که گناه خودت را به پای من نوشتی...اون روزی که رهام کردی...من برگشتم و توی دلم قسم خوردم که خواهم رفت. مرگش را حالا باور کردم اما جاش هنوز درد می کنه.

۳- دوستیمون تمام شد اون شبی که زنگ زدم برای تولدت دعوتت کنم و تو تازه یادت امد که تولدت را قرار جشن بگیری و من را دعوت نکردی به جرمی که همزبان بودیم...دلم شکست...مهم نیست که دوبار تولدم امدی و سال بعد تولدت آمدم...مهم نیست که چقدر سعی کردیم درستش کنیم اما دوستیمون مرد...و حالا من و تو می نیدیم و یه آشنایی قدیمی.

۴- دوستیون مرد وقتی که...دوستیمون مرد و من هنوز دارم براش گریه می کنم.

۵- دوستیمون مرد وقتی ای -میل من را جواب دادی با امضای خودت و همسرت. دوستیون تمام شد و من حتی غمگینش هم نیستم.

پی نوشت: خیلی از دوستی ها هم می مرند بی نقطه نزول...اروم و یکنواخت...دردشون کمتر حداقل.